ترجمه مقاله

بهمن

لغت‌نامه دهخدا

بهمن . [ ب َ م َ ] (اِخ ) نام چشمه ای است در جرجان که چون آب از آنجا بردارند و بر کرمی که در توابع آنجاست پای نهند تمام آن آبی که برداشته اند شور و تلخ شود اگرچه یک کس پا نهاده و صد کس آب برداشته باشند.(برهان ) (از ناظم الاطباء). این نام در معجم البلدان و مجمل التواریخ و حدودالعالم نیست و در قابوسنامه صص 28 - 29 آمده : روزی از ولایت ما سخن می پرسید (امیر باالسوار) و عجایب های هر ناحیت می برفت ، می گفتم بروستای گرگان دیهی است در کوهپایه و چشمه ای است از دیه دور، و زنان که آب آرند جمع شوند، هرکس با سبوی و از آن چشمه آب برگیرند و سبوی بر سر نهند و بازگردند، یکی از ایشان بی سبوی همی آید و بر راه اندر همی نگرد و کرمی است سبز اندر زمین های آن دیه ، هرکجا از آن کرم می یافت از راه بیک سو می افکند، تا آن زنان پای بر کرم ننهند که اگر یکی از ایشان پای بر آن کرم نهد و کرم بمیرد آن آب که در سبوی بر سر دارند در حال گنده شود، چنانکه بباید ریختن و بازگشتن و سبوی شستن و دیگر باره آب برداشتن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).
ترجمه مقاله