ترجمه مقاله

بهک

لغت‌نامه دهخدا

بهک . [ ب َ هََ ] (اِ) نام مرضی و علتی است که پوست بدن آدمی سفیدشود و معرب آن بهق است . (برهان ) (از آنندراج ) (از فرهنگ فارسی معین ) (انجمن آرا) (جهانگیری ). نکته های سفید یا سیاه که بواسطه ٔ بلغم رقیق یا سودا بر پوست آدمی پیدا شود و بهق معرب آن و اول را بهق سفید و ثانی را بهق سیاه گویند و چون مطلق ذکر کنند قسم اول مراد باشد بواسطه ٔ شیوع آن . (رشیدی ). پیسی ظاهر پوست آدمی که «درد» نیز گویند. (ناظم الاطباء) :
صد لعنت خدای بمروان و بر یزید
کو داشت علت برص و زحمت بهک .

کمال غیاث (از جهانگیری ).


و رجوع به بهق شود.
ترجمه مقاله