ترجمه مقاله

بودلف

لغت‌نامه دهخدا

بودلف . [دُ ل َ ] (اِخ ) حکمران اران ممدوح اسدی :
اسدی را که بودلف بنواخت
طالع و طالعی بهم درساخت .

نظامی .


رجوع به ابودلف کرکری شود.
ترجمه مقاله