ترجمه مقاله

بوز

لغت‌نامه دهخدا

بوز. [ ب َ / بُو ] (اِ) سبزیی که بسبب رطوبت بر روی نان و جامه و گلیم و پلاس و امثال آن هم میرسد. (برهان ) (از جهانگیری ) (آنندراج ). روئیدگی و سبزیی که بواسطه ٔ رطوبت بر روی نان و پنیر و جامه و گلیم و پلاس و جز آنها بهم میرسد. (ناظم الاطباء). بوزک . (از آنندراج ). بوزک ، بوزه ؛ سبزیی که بسبب رطوبت بر روی نان ، جامه ، گلیم و غیره بهم رسد. (فرهنگ فارسی معین ). کفک . و رجوع به بوزک شود. || گرداب . (آنندراج ). || زنبور سیاه که بر روی گلها نشیند.(برهان ) (الفاظ الادویه ) (جهانگیری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نام جانور. زنبور سیاه . (فرهنگ فارسی معین ). || تنه ٔ درخت . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
ترجمه مقاله