بوقی
لغتنامه دهخدا
بوقی . (ص نسبی ) بشکل بوق .
- کلاه بوقی ؛ کلاه بلند که بن آن گشاده و سر آن تنگ بوده است . (یادداشت بخط مؤلف ).
- || آنکه کلاه بصورت بوق دارد.
- بوقی کردن کلاه کسی را ؛ با زدن ، شکل کلاه او را تباه و بدصورت وشکسته کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
- کلاه بوقی ؛ کلاه بلند که بن آن گشاده و سر آن تنگ بوده است . (یادداشت بخط مؤلف ).
- || آنکه کلاه بصورت بوق دارد.
- بوقی کردن کلاه کسی را ؛ با زدن ، شکل کلاه او را تباه و بدصورت وشکسته کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).