بپایان بردن
لغتنامه دهخدا
بپایان بردن . [ ب ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بپایان رسانیدن . به آخر رسانیدن . به انجام بردن :
یار آن بود که مال و تن و جان فدا کند
تا در سبیل دوست بپایان برد وفا.
و رجوع به پایان شود.
یار آن بود که مال و تن و جان فدا کند
تا در سبیل دوست بپایان برد وفا.
سعدی .
و رجوع به پایان شود.