ترجمه مقاله

بژندی

لغت‌نامه دهخدا

بژندی . [ ب َ ژَ ] (اِ) نامرادی . دردمندی . بیچارگی . تنگی معیشت . (برهان ) (ناظم الاطباء). همانا نژندی را بژندی دانسته اند. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). شعوری گوید: حرکت اول کلمه درست معلوم نیست . (فرهنگ شعوری ).
ترجمه مقاله