ترجمه مقاله

بکران

لغت‌نامه دهخدا

بکران . [ ب ُ ] (اِ) کناره ٔ دیگ و ته دیگ و آن مقدار ازطعام که در ته دیگ چسبیده و بریان شده باشد و آن راته دیگ نیز گویند. (ناظم الاطباء). ته دیگی . (غیاث ). برنج و هرچیزی دیگر که در ته دیگ طعام چسبیده و بریان شده باشد. (برهان ). مخفف بنکران ، ته دیگی که بریان شده باشد. (از رشیدی ). برنج و گوشت که در ته دیگ طعام بریان شده و چسبیده باشد. گفته اند که آن را ته دیگ نیز گویند. و بکران امر به کرانیدن یعنی تراشیدن آن ته دیگ است . آن تراشیده را بکران گویند و اصل در آن بُنکران یعنی تراشیده ٔ بن دیگ که به ته دیگ معروف است .(از انجمن آرا) (از آنندراج ). ته دیگی که طریقه ٔ طبق فرو دیگ بندد هندش گُهرجنی نامند و وقتی با روغن جمعگردد جان جان خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ) (از مؤید الفضلاء). مقداری از طعام که ته دیگ چسبیده باشد. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) :
گردن مرغ چو سر برکند از قعر برنج
هر دو چشمش نگران بکران خواهد بود.

بسحاق اطعمه .


هان ای بکران حال چه گویی بر یخنی
هرگز نبرد سوخته ای قصه بخامی .

بسحاق اطعمه (از شرفنامه ٔ منیری ).


ترجمه مقاله