بکر
لغتنامه دهخدا
بکر. [ ب َ ] (ع ضمیرمبهم ) مأخوذ از تازی ، کلمه ٔ مبهم است : عمر وزید و بکر مانند فلان و فلان . فلان و بهمان :
گفت آری گر وفا بینم نه مکر
مکرها بس دیده ام از زید و بکر.
تا زاهد عمر و بکر و زیدی
اخلاص طلب مکن که شیدی .
گفت آری گر وفا بینم نه مکر
مکرها بس دیده ام از زید و بکر.
مولوی .
تا زاهد عمر و بکر و زیدی
اخلاص طلب مکن که شیدی .
(گلستان ).