ترجمه مقاله

بیاگاهانیدن

لغت‌نامه دهخدا

بیاگاهانیدن . [ دَ ] (مص ) تنبیه . (زوزنی ) (ترجمان القرآن ). تأذن . (ترجمان القرآن ) (المصادر زوزنی ) (دهار). تعلیم . (دهار). اعلام . مطلع ساختن . آگاه کردن . آگاهانیدن : ممکن است ... بدانچه واقف است از سر من او را بیاگاهاند. (کلیله و دمنه ). و معتمدی بنزدیک انوشیروان فرستاد و از صورت حال بیاگاهانید. (کلیله و دمنه ). و رجوع به آگاهانیدن شود.
ترجمه مقاله