بیدارخاطر
لغتنامه دهخدا
بیدارخاطر. [ طِ ] (ص مرکب ) بیداردل . بیدارهوش . بیدارمغز. کنایه از عاقل و هوشیار. (آنندراج ) :
بیدارخاطران که جهان آزموده اند
ایمن بخوابگاه جهان کم غنوده اند.
و رجوع به بیداردل شود.
بیدارخاطران که جهان آزموده اند
ایمن بخوابگاه جهان کم غنوده اند.
میرخسرو.
و رجوع به بیداردل شود.