ترجمه مقاله

بیذخ

لغت‌نامه دهخدا

بیذخ . [ ] (اِ) دختر ابلیس یا دختر پسر او. و بعضی گویند که بیذخ خود ابلیس است و او را تختی است بر روی آب زده و ساحر چون هرچه مطلوب بیذخ است بجای آرد بدو رسد و بیذخ هرچه او خواهد انجام کند و حوائج ساحر برآورد و از چشم او غائب نشود و قربانها که برای او کنند آدمی و دیگر حیوان است و نیز باید واجبات را دست بازدارند و هرچه در پیش عقل ناپسند است بجای آرند و بعضی گفته اند بیذخ بر تخت خویش نشیند و ساحر او راسجده آرد. (یادداشت مؤلف از الفهرست ابن الندیم ).
ترجمه مقاله