ترجمه مقاله

بیرهی

لغت‌نامه دهخدا

بیرهی . [ رَ ] (حامص مرکب ) مخفف بیراهی . ضلالت . گمراهی :
پذیرفت پاکیزه دین بهی
نهان گشت بیدادی و بیرهی .

فردوسی .


|| مخالفت با قاعده و قانون . قانون شکنی :
چنین گفت کای بخت پیشت رهی
تو دانی که ناید ز من بیرهی .

اسدی .


چو از تو بود کژی و بیرهی
گناه از چه بر چرخ گردان نهی .

اسدی .


علم و حکمت بهر راه و بیرهیست
چون همه ره باشد آن حکمت تهیست .

مولوی .


رجوع به بیراهی شود.
ترجمه مقاله