بیروستایی عید کردن
لغتنامه دهخدا
بیروستایی عید کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از عیش بی مخل و بیمدعی . (انجمن آرا) :
بسی کوشیدم اندر پادشایی
که تا عیدی کنم بیروستایی .
رجوع به بیرستای عید شود.
بسی کوشیدم اندر پادشایی
که تا عیدی کنم بیروستایی .
نظامی .
رجوع به بیرستای عید شود.