بیرون خاستنلغتنامه دهخدابیرون خاستن . [ ت َ ] (مص مرکب ) پلقیدن .بیرون خزیدن . بیرون خیزیدن . جحوظ. بیرون آمدن و برجسته شدن (بیشتر به طور ناگهانی و بر اثر حادثه ). رجوع به بیرون خزیدن و بیرون خیزیدن و بیرون خزیده شود.