ترجمه مقاله

بیست و یک

لغت‌نامه دهخدا

بیست و یک . [ ت ُ ی َ / ی ِ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) بیست به اضافه ٔ یک .عدد بعد از بیست و قبل از بیست ودو. واحد و عشرون .
- بیست ویک پیکر ؛ بیست ویک صورت فلکی بنظر قدما که بحساب شمال منطقةالبروجند و عبارتند از: دب اصغر. دب اکبر. تنین . قیقاوس . عوا. فکه (کاسه ٔ درویشان ). جاثی علی رکبتیه . شلیاق . دجاجة. ذات الکرسی . حامل رأس الغول . ممسک العنان (ممسک الاعنة). عقاب (نسر طائر). دلفین . سهم . حوا. حیة. قطعةالفرس . فرس اکبر. مراءةالمسلسلة. مثلث . (از فرهنگ فارسی معین ). صور شمالی فلک البروج . (برهان ). صور فلکی که رو بشمال دارند. (شرفنامه ٔمنیری ) :
بیست ویک پیکر که از صقلاب دارد خیلتاش
گرد راه خیل او تا قیروان افشانده اند.

خاقانی .


- بیست ویک درخواست ؛ شهرت اولتیماتومی که در 1915 م . ژاپن تسلیم چین کرد. تقاضای ژاپن این بود: نظارت بر سرزمین کیائوچو، حکومت بر منچوری و مغولستان . استخراج معادن زغال چین ، چین بهیچ کشور خارجی دیگر امتیازات ندهد، هدایت چین از طرف ژاپن در امور داخلی و نظامی .... (از دائرة المعارف فارسی ).
- بیست ویک وشاق ؛ بمعنی بیست ویک پیکر است که بیست ویک صورت باشد از جمله ٔچهل وهشت صورت فلک البروج در جانب شمال . (برهان ) (از فرهنگ خطی ). یعنی بیست ویک پیکر از جمله سی وشش پیکر. (شرفنامه ٔ منیری ) :
با بیست ویک وشاق ز صقلاب ترک وار
بر راه وی کمین بمفاجا برافکند.

خاقانی .


- || نوعی بازی با ورق .وجه تسمیه آنکه جمع شماره ٔ خالهای روی ورق ها که در دست یک بازی کننده است به بیست ویک رسد، از دیگر خالهابرتر حساب شود و دارنده ٔ آن برنده باشد.
ترجمه مقاله