ترجمه مقاله

بیقرة

لغت‌نامه دهخدا

بیقرة. [ ب َ ق َ رَ ] (ع مص )هلاک گردیدن . || فاسد ساختن . (منتهی الارب )(از لسان العرب ). اصل بیقرة بمعنای فساد و تباهی است : و بیقر الرحل فی ماله ؛ اذا اسرع فیه و افسده . (ازلسان العرب ). || شک کردن در چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مردن . || قوم را ببادیه گذاشتن و خود بشهر مقیم شدن . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ). و بعضی آن را اختصاص به رفتن به عراق داده اند. (از لسان العرب ). || حریص گشتن به گرد آوردن مال و بازداشتن آن از مردم . (منتهی الارب ). حریص گشتن بر جمع کردن ثروت و بازداشتن آن . (از لسان العرب ). || رفتن به عراق از شام . (منتهی الارب ). رفتن به عراق . (از لسان العرب ). || هجرت کردن از شهری بشهر دیگر. (از لسان العرب ). || هجرت کردن از زمینی به زمین دیگر. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ). || شگفت داشتن اسب به دیدن گاو. شگفت داشتن سگ به دیدن گاو. || فروکش شدن در خانه : بیقر الدار. (منتهی الارب ). خانه را مسکن و منزل خود قرار دادن . (از لسان العرب ). || برداشتن اسب دست را. (از منتهی الارب ) (از لسان العرب ). || رفتن بجایی که خبرش معلوم نمیشود. (از منتهی الارب ). رفتن بجائی که خود نمیداند. (از لسان العرب ). || رفتن با شتاب و سرجنبان . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ). || راه رفتن چون کسی که سر را بزیر افکنده . (از لسان العرب ). || متکبرانه رفتن . (منتهی الارب ): بیقر الرجل فی العدو؛ اذا اعتمدفیه . (از لسان العرب ). || مانده و درمانده شدن . (منتهی الارب ). مانده شدن . (از لسان العرب ).
ترجمه مقاله