بیمایگی
لغتنامه دهخدا
بیمایگی . [ ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی مایه . افلاس و احتیاج . (آنندراج ). فقر و پریشانی و گدائی و بی نوائی . (ناظم الاطباء). نداشتن مایه . نداشتن سرمایه . (یادداشت مؤلف ) :
که از بینوایی و بیمایگی
گرفتم درین خانه همسایگی .
|| نداشتن علم و فضل . نداشتن علم و ادب و صنعت . (یادداشت مؤلف ).
که از بینوایی و بیمایگی
گرفتم درین خانه همسایگی .
سعدی .
|| نداشتن علم و فضل . نداشتن علم و ادب و صنعت . (یادداشت مؤلف ).