ترجمه مقاله

بیموری

لغت‌نامه دهخدا

بیموری . [ وَ ] (حامص مرکب ) مهابت و صلابت . (برهان ). برهان گوید بضم ثالث بوزن بی نوری ، بمعنی صلابت و مهابت است و بلاشبهه خبط کرده است زیرا بفتح «واو» اصح است ، چه ور و گر بمعنی صاحب و خداوند است و بیموری بر وزن سیمگری به این معنی مناسب است یعنی ترساننده . (انجمن آرا). و مؤلف بهار عجم نویسد که ظاهراً این مرکب است از بیم + ور که کلمه ٔ نسبت است از عالم رنجور و گنجور که یای مصدری بدان ملحق نموده بمعنی مذکور استعمال کرده اند و بر این قیاس بیمار زیرا که «ار» کلمه ٔ نسبت است و معنی ترکیبی آن منسوب به بیم و اطلاق آن بر مریض مجاز است چرا که در مرض بیم مرگ همی باشد. (آنندراج ). توقیر و وقار وتعظیم و مهابت و صلابت . (ناظم الاطباء). این کلمه از فرهنگ دساتیر ص 237 است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
ترجمه مقاله