ترجمه مقاله

بیوسان

لغت‌نامه دهخدا

بیوسان . [ ب َ ] (نف ) در حال انتظار و امیدواری . منتظر. مترصد. مترقب . امیدوار. (یادداشت مؤلف ). مقابل نابیوسان : و مردن مفاجا، به سبب اندوه و بیم نابیوسان کمتر از آن باشد که از شادی بیوسان ، از بهر آنکه حرکت روح به سبب شادی بسوی بیرون است و بسبب بیم واندوه یافتن بسوی اندرونست . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
- نابیوسان . رجوع به نابیوسان شود.
ترجمه مقاله