ترجمه مقاله

بیکم

لغت‌نامه دهخدا

بیکم . [ ب َ / ب ِ ک َ ] (اِ) صفه و ایوان را گویند. (برهان ). صفه و ایوان و رواق . (ناظم الاطباء). صفه و ایوان . آنرا بشکم نیز خوانند و بیکم و بجکم تصحیف بشکم است و لغتی جداگانه نخواهد بود. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از رشیدی ) (از جهانگیری ). این صورت مصحف بچکم و بجکم و بشکم است . (یادداشت مؤلف ) :
بسی رفتم پی آز، اندرین پیروزه گون بیکم
کم آمد عمر و نامد مایه آز و آرزو را کم .

ناصرخسرو.


پنجاه سال شد که درین سبز بیکمم .

ناصرخسرو.


و رجوع به بچکم و بجکم و پشکم و بشکم شود.
ترجمه مقاله