ترجمه مقاله

بی رویی

لغت‌نامه دهخدا

بی رویی . (حامص مرکب ) بی مروتی . (غیاث ). پرروئی . بی شرمی . بی حیائی . بی چشم و رویی :
بی رویی ار بروی کسی آری
بی شک برویت آید بی رویی .

ناصرخسرو.


|| رسوایی :
گر بپوشیمش ز بنده پروری
تو چرا بی رویی از حد می بری .

مولوی .


|| بی توجهی . (غیاث ) (آنندراج ) :
این است جفا که زود بگذشتی
از بی رویی چو روی ما دیدی .

عطار.


|| بیرونقی . (غیاث ) (آنندراج ).
ترجمه مقاله