ترجمه مقاله

بی ساز

لغت‌نامه دهخدا

بی ساز. (ص مرکب ) (از: بی + ساز) مقابل ساخته .بی برگ . مرد بی ساز و برگ . (یادداشت مؤلف ). مرد بی ساز و سلاح . عُطُل . (منتهی الارب ). رجوع به ساز شود.
- بی ساز و سامان ؛ ناآماده و غیرمستعد و نامهیا. (ناظم الاطباء).
- || بی فایده . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله