ترجمه مقاله

بی شوی

لغت‌نامه دهخدا

بی شوی . (ص مرکب ) بی شوهر. زنی که شوهر نداشته باشد.زن که او را شوهر نبود. زوجه که او را زوج نبود. (ناظم الاطباء). عزب . عزوبة. (منتهی الارب ) :
دگر کودکانی که بی مادرند
زنانی که بی شوی و بی چادرند.

فردوسی .


زنانی که بی شوی و بی پوشش اند
که کاری ندانند و بی کوشش اند.

فردوسی .


بس شهر که مردانش با من بچخیدند
کامروز نبینند در او جز زن بی شوی .

فرخی .


رجوع به شوی شود.
ترجمه مقاله