ترجمه مقاله

بی عار

لغت‌نامه دهخدا

بی عار. (ص مرکب ) (از: بی + عار) بی ننگ . بی درد. آنکه از عار نپرهیزد. (یادداشت مؤلف ). آنکه از هیچ عیبی ننگ نداشته باشد. (ناظم الاطباء).
- امثال :
زنهای طهران چقدر بی عارند
دیزی بازاری وسمه میگذارند.

(ازیادداشت مؤلف ).


|| باعار (از اضداد است ) :
جهان را فخر باشد خدمت من عار نی ایرا
که من از گوهر و اصل و نژاد و فخربی عارم .

سوزنی .


رجوع به عار شود.
- بی عار و بی کار ؛ ولگرد و بی نام و ننگ .
- بی عار و ننگ ؛ که از عار و ننگ نپرهیزد.
- || با عار و ننگ (از اضداد است ). (یادداشت مؤلف ). رجوع به عار و ننگ شود.
ترجمه مقاله