بی عزتی
لغتنامه دهخدا
بی عزتی . [ ع ِزْ زَ] (حامص مرکب ) ذلت و خواری . بی احترامی :
چو بی عزتی پیشه کرد آن حرون
شدند آن عزیزان خراب اندرون .
- بی عزتی کردن ؛ بی حرمتی کردن : قدر چنان بزرگوار ندانستند و بی عزتی کردند. (گلستان ).
چو بی عزتی پیشه کرد آن حرون
شدند آن عزیزان خراب اندرون .
سعدی .
- بی عزتی کردن ؛ بی حرمتی کردن : قدر چنان بزرگوار ندانستند و بی عزتی کردند. (گلستان ).