بی لاد
لغتنامه دهخدا
بی لاد. (ص مرکب ) (از: بی + لاد، بن و پی دیوار) بی بن و بنیاد. (از حاشیه ٔ دیوان ناصرخسرو) :
بچشم سر یکی بنگر سحرگاه
بر این دولاب بی دیوار و بی لاد.
و رجوع به لاد شود.
بچشم سر یکی بنگر سحرگاه
بر این دولاب بی دیوار و بی لاد.
ناصرخسرو.
و رجوع به لاد شود.