بی کارپویلغتنامه دهخدابی کارپوی . (نف مرکب ) که بیکار راه رود. که بی شغل بسر برد. که به کار تن درندهد : نه دوروی باید نه پیکارجوی نه بی دوست از دل نه بی کارپوی .(گرشاسبنامه ).