بی کار
لغتنامه دهخدا
بی کار. (ص مرکب ) (از: بی + کار، از اسم مصدر کاریدن ) بدون زرع : بی کار و کشت ؛ بی کشت و زرع . بی کشاورزی :
جهان دوزخی بود بی کار و کشت
به ابری چنین تازه شد چون بهشت .
جهان دوزخی بود بی کار و کشت
به ابری چنین تازه شد چون بهشت .
نظامی .