ترجمه مقاله

بی یدی

لغت‌نامه دهخدا

بی یدی . [ بی ، ی َ ] (حامص مرکب ) (از: بی + ید + ی ) بی دستی . دست نداشتن . || کنایه از بی قدرتی . (از یادداشت مؤلف ).در دو شاهد ذیل از رودکی و فرخی مؤلف حدس زده اند که کلمه ٔ بی بُدی (= ناچاری )، بی یدی باشد :
وَرْم ضعیفی و «بی بدیم » نبودی
وآنک نبود از امیر مشرق فرمان
خود بدویدی بسان پیک مرتب
خدمت او را گرفته چامه بدندان .

رودکی .


دل بتو دادم وَ دلت نستدم
مردم دیدی تو بدین «بی بدی »؟

فرخی .


ترجمه مقاله