تابان کردن
لغتنامه دهخدا
تابان کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جلا دادن . درخشان ساختن . نورانی ساختن . روشن کردن . تزلیخ . (منتهی الارب ) :
گفت در گوش گل و خندانش کرد
گفت با لعل خوش و تابانش کرد.
گفت در گوش گل و خندانش کرد
گفت با لعل خوش و تابانش کرد.
مولوی .