ترجمه مقاله

تابستان

لغت‌نامه دهخدا

تابستان . [ ب َ / ب ِ ](اِ مرکب ) از تاب و ستان (پسوند) بمعنی زمان تابش وفصل گرما، یکی از چهار فصل سال بین بهار و پائیز. (نقل از حاشیه ٔ برهان چ معین ). هر گاه که آفتاب به اول سرطان رسد تا باول میزان تابستان باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). موسم گرما را گویند. (آنندراج ). سپید بر.(برهان ). صیف . (منتهی الارب ) (دهار). صیفه . (منتهی الارب ): امیر دیدار با قدرخان کرد و تابستان بغزنین باز آمد. (تاریخ بیهقی ). اسکندر مردی بوده است با طول و عرض و بانگ و برق و صاعقه چنانکه در بهار و تابستان ابر باشد. (تاریخ بیهقی ). قیظ؛ تابستان جایی مقام کردن . (دهار) تصیف ؛ تابستان بجایی اقامت نمودن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). قیظ؛ گرمای تابستان وآن از طلوع ثریا تا طلوع سهیل است . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله