ترجمه مقاله

تاب داشتن

لغت‌نامه دهخدا

تاب داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) طاقت داشتن . تحمل داشتن :
چون بخورد ساتگنی هفت و هشت
با گلویش تاب ندارد رباب .

ناصرخسرو.


اگر سیمرغی اندر دام زلفی
بماند، تاب عصفوری ندارد.

سعدی (طیبات ).


|| در رنج و درد بودن :
دوش دوراز رویت ای جان جانم از غم تاب داشت
ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت .

سعدی .


|| تاب داشتن چشم کسی ، کمی حول در چشم او بودن .
ترجمه مقاله