ترجمه مقاله

تاتکن

لغت‌نامه دهخدا

تاتکن . [ ک َ ] (اِخ ) ناحیتی است در ترکستان : درویشی از طرف تاتکن بدریافت قدم مبارک خواجه آمد... آن درویش تاتکنی بر همان حال افتاده بود. (انیس الطالبین نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ص 109 و 110)... چون به تاتکن رسیدند شنیدند که خواجه در سر پل اند... از تاتکن درویش با ایشان موافقت کرد. (انیس الطالبین ص 153)... درویش عزیزی از درویشان خواجه از تاتکن رسید...آن درویش تاتکنی را مصافحه نکردند. (انیس الطالبین ص 135). ... من در تاتکن می بودم وبه جمعی از درویشان خواجه که در آنجا می بودند مصاحب می بودم . (انیس الطالبین ص 214). ... فرمودند خوش آمدی درویش تاتکنی ... از آن روزی که در تاتکن در منزل فلان درویش ما بودی ... (انیس الطالبین ص 218). ... از تاتکن بطرف بخارا متوجه شدم . (انیس الطالبین ص 224).
ترجمه مقاله