ترجمه مقاله

تاج دار

لغت‌نامه دهخدا

تاج دار. [ ج ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) معنی آن ، تاج ازآن دار بوده . (شرفنامه منیری ). لایق دار :
سخن هر سری را کند تاجدار
سری را کند هم سخن تاج دار

تاج مآثر (از شرفنامه ٔ منیری ).


خدیو تاجدارانی و آن کو همچو تیغ تو
دوروئی کرد در ملکت سر او تاج دار افتد.

بدرشاشی (از شرفنامه ٔ منیری ).


نباشد چو تو هیچ شه تاجدار
که بادا سر دشمنت تاج دار.

(مؤلف شرفنامه ٔ منیری ).


ترجمه مقاله