ترجمه مقاله

تارات

لغت‌نامه دهخدا

تارات . (اِ) بعضی نوشته اند که در فارسی مبدل تاراج است . (غیاث اللغات ). تاخت و تاراج و نهب و غارت و بردن مال مردم باشد. (برهان ). تاراج . (فرهنگ جهانگیری ) :
از نامه ٔ مشک صبح اذفر
سایی به صلایه ٔ فلک بر
زآن غالیه ای کنی سمایی
بر تربت بوتراب سایی
خود بر سر خاکش از کرامات
تاتار همی رود به تارات .

خاقانی (از فرهنگ جهانگیری ).


در این شاهد برای معنی مذکور اشکال کرده اند. رجوع بماده ٔ بعد شود. || از هم جدا کردن را نیز گویند. (برهان ).
ترجمه مقاله