ترجمه مقاله

تاران

لغت‌نامه دهخدا

تاران . (ص ) تیره و تاریک . (برهان ). منسوب به تار بمعنی تاریک . (فرهنگ نظام ). تاریک . (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ جهانگیری ). در لفظ مذکور الف و نون علامت نسبت است . (فرهنگ نظام ). مرکب است از تار، ضد روشن و الف و نون که افاده ٔ معنی فاعلیت کند مانند خندان و شادان ، و چنانچه در لغت عرب اسم فاعل لازم آید چون قاصر بمعنی کوتاه نه کوتاه کننده ، همچنین در فارسی تاران بمعنی تاریک است نه تاریک کننده ... (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا) :
اگرچه مرا روز تاران شود
ز فرمان اویست هرچ آن شود.

فردوسی (از آنندراج ).


ولی در فهرست ولف این لغت نیامده است .
مردمان بینند روز روشن و شبهای تار
من شب روشن میان روز، تاران دیده ام .
؟ (از آفاق و انفس خوش قدم از فرهنگ جهانگیری ).
رجوع به تار (تاریک ) و تارون و تارین و تاره و تاری و تاریک شود.
ترجمه مقاله