ترجمه مقاله

تاراندن

لغت‌نامه دهخدا

تاراندن . [ دَ ] (مص ) پراکندن و متفرق ساختن و دور کردن .(فرهنگ نظام ): برو این اطفال را که بازی می کنند از آنجا بتاران . (فرهنگ نظام ). زجر کردن . تار کردن . ترسانیدن . پراکندن : تو همه ٔ کلفتها (خادمه ها)ی مرا با بدزبانی می تارانی . رجوع به تار کردن شود.
ترجمه مقاله