ترجمه مقاله

تار کردن

لغت‌نامه دهخدا

تار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تیره ساختن . تاریک ساختن . کدر کردن . بدون روشنی نمودن . رجوع به تار شود. || تاراندن . رمانیدن . ترسانیدن . پراکندن و متفرق ساختن : تار کردن مرغی را. کبوترها را تار کردن . رجوع به تاراندن شود.
ترجمه مقاله