ترجمه مقاله

تازیاسس

لغت‌نامه دهخدا

تازیاسس . [ س ِ ] (اِخ ) والی مصر، معاصر اسکندر: چون اسکندر هم از او (از «اکزات رس » برادر داریوش ) کم نمی آمد در اطراف گردونه کشته روی کشته میافتاد. هرکس میخواست ضربتی بشاه وارد آرد و کسی از جان خود نمیترسید. عده ای از سرداران ایران در این جنگ بخاک افتادند. از جمله ... تازیاسس والی مصر. (از تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1310).
ترجمه مقاله