ترجمه مقاله

تازیک

لغت‌نامه دهخدا

تازیک . (ص ، اِ) تاجیک . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء). تاژیک . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). غیرعرب وترک . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا). نسل ایرانی و فارسی زبان . (فرهنگ نظام ). «تات » بمعنی تازیک و تاجیک یعنی فارسی زبانان . (سبک شناسی بهار ج 3 ص 50). و رجوع به تاجیک شود : ما مردمان نو و غریب هستیم ، رسمهای تازیکان ندانیم ، قاضی به پیغام نصیحتها از ما بازنگیرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 566). بوالحسن بخط خویش نسختی نبشت همه ٔ اعیان تازیک را در آن درآورد و عرضه کردند و هرکس گفت فرمان بردارم . (تاریخ بیهقی ایضاً ص 608). و همه ٔ بزرگان سپاه رااز تازیک و ترک با خویشتن برد. (تاریخ بیهقی ). صواب آن است که آن را [ تاریخ یمینی را ] بعبارتی که به افهام نزدیک باشد و ترک و تازیک را در این ادراک افتد، بپارسی نقل کنی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). تاج بخش عراق و خراسان سلطان تازیکان الاصفهبد الاعظم ... (تاریخ طبرستان ). از ترک تا تازیک تا هندو، اسامی همه ثبت کردند. (تاریخ جهانگشای جوینی ). و آنچه شیوه ٔ تازیک وختای و مغول و هند و کشمیر است ، بر کلیات هریک واقف شده و طریقه ٔ تقریر هر طایفه داند. (تاریخ غازانی چ کارل یان ص 172). در روزگار مغول چنان اتفاق افتاد که بتدریج مردم را معلوم شد که ایشان قضاة و دانشمندان را بمجرد دستار و درّاعه می شناسند و قطعاً از علم ایشان وقوفی و تمیزی ندارند. بدان سبب جهّال و سفها درّاعه و دستار وقاحت پوشیده بملازمت مغول رفتند... چون مدتی بر این موجب بود، علماء بزرگ دست از آن اشغال و اعمال بازداشتند... وزرا و حکام تازیک دست از ایشان بازنمی داشتند... و اگر مفسدی میخواست که عرض ایشان ببرد، مانع می شدند. (تاریخ غازانی ایضاً ص 238).
هردو از اقربای نزدیکند
فی المثل گرچه ترک و تازیکند.

آذری (از فرهنگ نظام ).


|| فرزند عرب در عجم زائیده شده و برآمده را نیز گویند. (برهان ). بچه ٔ عرب که در عجم بزرگ شود. (شرفنامه ٔ منیری ). || تازیک لغتی است که پارسیان بر تازیان نام نهاده اند. (آنندراج ) (انجمن آرا). در کتب قدما بمعنی تازی (عرب ) هم استعمال شده اما در این معنی تازیکان دیده شده با الف و نون جمع یا نسبت . (فرهنگ نظام ). این کلمه از پهلوی مأخوذ است و در زبان اخیر تاژیک بمعنی عرب آمده است . رجوع به تازی شود. || اصلی است ترکان را. (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به تاجیک و تازک و تازی و تاژیک شود.
ترجمه مقاله