تاسه آوردن
لغتنامه دهخدا
تاسه آوردن . [ س َ / س ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) اشتیاق یافتن به شهر و کشور هنگام غربت :
چون فراق آن دو نور بی ثبات
تاسه آوردت گشادی چشمهات .
رجوع به تاسه شود.
چون فراق آن دو نور بی ثبات
تاسه آوردت گشادی چشمهات .
مولوی .
رجوع به تاسه شود.