ترجمه مقاله

تاشک

لغت‌نامه دهخدا

تاشک . [ ش َ ] (ص ،اِ) چابک . (آنندراج ) (انجمن آرا). مرد چابک و چالاک . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). مردم چابک و چالاک . (برهان ) (ناظم الاطباء). مردی چابک . (فرهنگ اوبهی ). بعضی گفته اند خطا است و صحیح تاشک بضم شین است . (فرهنگ رشیدی ). || بعضی گویند نفایه ٔ ماست است یعنی آنچه از ماست به کاری نیاید و سیاه و ضایع شده باشد. (برهان ). آب ماست . (ناظم الاطباء). نفایه ٔ ماست . (فرهنگ اوبهی ). || مسکه باشد و او را بتازی زبده خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). کره و مسکه هم آمده است که بعربی زبده خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (فرهنگ رشیدی ). این معنی شاهدی میخواهد. (فرهنگ رشیدی ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
ترجمه مقاله