ترجمه مقاله

تأثیر کردن

لغت‌نامه دهخدا

تأثیر کردن . [ ت َءْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کار کردن . کارگر افتادن . کارگر شدن . کاری شدن : زهر در وی تأثیر کرد؛ زهر در او کاری شد. پند دراو تأثیر کرد؛ در وی پند کارگر افتاد :
کاین نوحه ٔ نوح واشک داوود
در یوسف تو نکرد تأثیر.

خاقانی .


رجوع به تأثیر شود.
ترجمه مقاله