ترجمه مقاله

تبخیس

لغت‌نامه دهخدا

تبخیس . [ ت َ ] (ع مص ) تبخس . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). نماندن مغز مگر در استخوانهای انگشتان و چشم . (آنندراج ). بخس المخ تبخیساً؛ نماند مغز مگر در استخوانهای انگشتان و چشم . یقال : ان آخر ما یبقی فیه المخ من البعیر اذا عجف السلامی و العین فاذا ذهب منهما لم یکن لَه بقیة بعد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تبخس شود.
ترجمه مقاله