ترجمه مقاله

تبل

لغت‌نامه دهخدا

تبل . [ ت َ ب َ ] (اِ) چین و شکنجی بود مانند چین و شکنجی که پوست بادام دارد. (فرهنگ جهانگیری ). چین و شکنج و آجیده را گویند مانند چین و شکنج و ناهمواری پوست بادام . (برهان ). شکنج و چین مانند شکنج بادام . (فرهنگ رشیدی ). چین و شکنج و ناهمواری پوست مانند بادام . (انجمن آرا) (آنندراج ). چین و شکنج و آجیده مثل پوست بادام . (فرهنگ نظام ). چین و آجیده و شکنج مانند آجیده و ناهمواری پوست بادام . (ناظم الاطباء) :
دیده ٔ دشمنت ز کینه ٔ تو
همچو بادام درگرفته تبل
هرکه بیند بخواب تیره ترا
طبع بگشایدش ز دیده سبل .

عثمان مختاری (از فرهنگ جهانگیری ).


ترجمه مقاله