ترجمه مقاله

تتر

لغت‌نامه دهخدا

تتر. [ ت َ ت َ ] (اِخ ) بمعنی تاتار است که ولایتی باشد مشک خیز. (برهان ). مخفف تاتار که شهری است در ترکستان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مخفف لفظ تاتار است . (فرهنگ نظام ). تاتار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). تتار. تاتار. (از فرهنگ رشیدی ) (از شرفنامه ٔمنیری ). منسوب به آنجا را تتری گویند. (برهان ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به تاتار و تتار شود. || گروهی از مردم که جایگاه آنان میان بحر خزر و چین و هندوستان است . (از المنجد). تاتاری . (ناظم الاطباء). تتر و تاتار، شعبه ای از ترکان دشت قبچاق . (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ سازمان ). قوم مغول . رجوع بتاریخ ابن اثیر ج 12 صص 164 - 182 و ص 229 شود :
بخندید کز روز جنگ تتر
بدر کردم آن جنگجویی بدر.

(بوستان ).


گفت ای خداوند زمین لایق قدر بزرگوار پادشه نباشد دست همت به مال چو من گدا آلوده کردن که جو جو بگدائی فراهم آورده ام ، گفت که بتتر میدهم . (گلستان ).
ترجمه مقاله