تتی
لغتنامه دهخدا
تتی . [ت ِ ] (اِ) صورتهایی باشد که بجهت بازی کردن و مشغول شدن اطفال از خمیر نان سازند و پزند. (برهان ) (ناظم الاطباء). مخفف تی تی یعنی صورت آدم و سایر حیوانات که برای بازی طفلان از گل و آرد سازند. (فرهنگ رشیدی ).صورتی که برای اطفال از گل و آرد سازند و رنگین کنند و آنان با آن بازی کنند. (انجمن آرا) (آنندراج ):
طفل چون زهر مار کم داند
نقش آن را تتی تتی خواند.
رجوع به فرهنگ نظام شود. || (اِ صوت ) کلمه ای هم باشد که مرغان را بدان طلبند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی ). کلمه ای که بدان مرغان را برای دانه دادن بخوانند تا جمع شوند. (انجمن آرا) (آنندراج ). در گیلکی تی تی ، تی تی گویند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
فخر رازی علم را لیتی کند
پیش مرغان ریزد و تی تی کند.
طفل چون زهر مار کم داند
نقش آن را تتی تتی خواند.
سنائی (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا).
رجوع به فرهنگ نظام شود. || (اِ صوت ) کلمه ای هم باشد که مرغان را بدان طلبند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی ). کلمه ای که بدان مرغان را برای دانه دادن بخوانند تا جمع شوند. (انجمن آرا) (آنندراج ). در گیلکی تی تی ، تی تی گویند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
فخر رازی علم را لیتی کند
پیش مرغان ریزد و تی تی کند.
مولوی (از انجمن آرا).