ترجمه مقاله

تجار

لغت‌نامه دهخدا

تجار. [ ت َ ] (ص ) تجا. (فرهنگ رشیدی ). تجاره . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). در کتاب زند بمعنی رونده مرقوم است مثل نوند. (فرهنگ جهانگیری ). بلغت زند و پازند رونده باشد. (برهان ). بلغت زند و پازند رونده . (انجمن آرا) (آنندراج ). بلغت زند و پازند رونده و مسافر و مسافرت . (ناظم الاطباء). تند و تیز رونده .(فرهنگ نظام ). || (اِ) در فرهنگها نوشته اند که کره اسبی را گویند که زین نکرده باشند و آن راستاغ نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). کره اسبی را گویند که هنوز او را زین نکرده باشند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). کره اسبی که زین نشده باشد. این لفظ مخفف تجاره است یا تجاره مزیدفیه آن . (فرهنگ نظام ). رجوع به تجا و تجاره شود.
ترجمه مقاله