ترجمه مقاله

تجلی

لغت‌نامه دهخدا

تجلی . [ ت َ ج َل ْ لی ] (اِخ ) (ملا...) از اهل بخارا و در آخر عمر در بلخ فوت شده این شعر از اوست :
هنوز لب بدعا ناگشوده از صد جا
رسید مژده که درهای آسمان بستند.

(آتشکده ٔ آذر).


و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
ترجمه مقاله